مواد لازم برای 3 نفر
چاقاله بادام 250 گرم
گوشت 200 گرم
سبزی نعنا جعفری 120 گرم
پیاز 1 عدد
سیر 1 حبه
لیمو عمانی 2 عدد
روغن ، نمک ، فلفل ، زردچوبه
طرز تهیه:
پیاز و سیر خرد شده را با کمی روغن تفت دهید ، زردچوبه و گوشت را نیز اضافه کرده و خوب تفت دهید.
سپس به میزان لازم آب اضافه کرده و سبزی نعنا جعفری سرخ شده را نیز اضافه کنید و اجازه دهید با شعله ملایم بپزد تا زمانیکه گوشت نیم پز شود.دم چاقاله ها را بکنید و آنها را تمیز شسته و وقتی گوشت نیم پز شد به همراه لیمو عمانی به خورشت اضافه کنید و زمان دهید تا پخت گوشت و چاقاله کامل شود و خورشت جا بیفتد.
در اواخر پخت نمک و فلفل و ترشی خورش را اندازه کنید و به همراه برنج زعفرانی سرو کنید.میتوانید مقداری لوبیا قرمز یا لوبیا چشم بلبلی نیز به همراه گوشت به خورشت اضافه کنید
میتوانید بجای لیمو عمانی از آبلیمو یا آبغوره استفاده کنید.
میتوانید چاقاله را همزمان با گوشت تفت دهید و اجازه دهید با هم بپزند ولی اگر چاقاله ها ترد هستند بهتر است دیرتر اضافه شوند تا شکل خود را حفظ کنند
میتوانید چاقاله را از وسط دو قسمت کنید یا حلقه حلقه کنید و به خورش اضافه کنید.بجای نعنا جعفری میتوانید از سبزی قورمه استفاده کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
مردی از اولیای الهی، در بیابانی گم شده بود. پس از ساعتها سردرگمی و تشنگی، بر سر چاه آبی رسید. وقتی که قصد کرد تا از آب چاه بنوشد. متوجه شد که ارتفاع آب خیلی پایین است؛ و بدون دلو و طناب نمی توان از آن آب کشید. هرچه گشت، نتوانست وسیله ای برای آب کشیدن بیابد. لذا روی تخته سنگی دراز کشید و بی حال افتاد.
پس از لحظاتی، یک گله آهو پدیدار شد و بر سر چاه آمدند. بلافاصله، آب از چاه بیرون آمد و همه آن حیوانات از آن نوشیدند و رفتند. با رفتن آنها، آب چاه هم پایین رفت!
آن فرد با دیدن این منظره، دلش شکست و رو به آسمان کرد و گفت:
خدایا! می خواستی با همان چشمی که به آهوهایت نگاه کردی، به من هم نگاه کنی!
همان لحظه ندا آمد:
ای بنده من، تو چشمت به دنبال دلو و طناب بود، باید بروی و آن را پیدا کنی. اما آن زبان بسته ها، امیدی به غیر از من نداشتند، لذا من هم به آنها آب دادم...
ماهی قزل آلا 1عدد
پیاز خردشده 1لیوان
گشنیز خردشده 1لیوان
سیر تازه خردشده 2ق غ
رب انار 3ق غ
گردو 10 عدد خردشده
روغن زیتون 4ق غ
کره 3ق غ
آب لیموی تازه 4ق غ
نمک.فلفل سیاه.زردچوبه.زعفران.به میزان دلخواه
🍜طرز تهیه
داخل وخارج ماهی رو باآبلیموی تازه آغشته کنید ونیم ساعت تو یخچال بزارید.
پیاز رو در ماهی تابه با روغن زیتون تفت دهید پس از نرم شدن سیر خرد شده وگردوی خرد شده رو اضافه کنید وکمی که تفت خورد رب انار رو اضافه کنید .حالا گشنیز خردشده وادویه ها رو اضافه کنید واز روی حرارت بردارید.
ماهی رواز یخچال بیرون آورده وشکمش روبااین مواد پرکنید
.وداخل ظرف نچسب کره ریخته وماهی روداخل آن قرار دهید رفربادمای 180 درجه سانتی گراد بگذارید.بعد از گذشت 40 دقیقه ماهی آماده سرو میباشدالبته قبل از بیرون آوردن ماهی از فر کمی زعفران آب شده رابا1ق غ کره آب شده روش بریزید وبگذارید برشته شه.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
سلام علیکم
موادلازم برای ۱۲نفر(برای هرنفر یک برش متوسط)
کره ¾ پیمانه
تخم مرغ سه عدد
آرد کامل (سفید) دو پیمانه
پودر کاکائو (شیرین نشده) ¾ پیمانه
جوش شیرین یک قاشق چایخوری
بکینگ پودر ¾ قاشق چایخوری
نمک نصف قاشق چایخوری
شکر دو پیمانه
وانیل دو قاشق چایخوری
شیر یک و نیم پیمانه
تخم مرغ و کره را نیم ساعت در دمای اتاق قرار دهید. در همین زمان، کف قالب کیک را با روغن و قلم مو چرب کنید. کف قالب یک ورق روغنی قرار دهید. آن را چرب کنید و کمی آرد بپاشید. قالب را کنار بگذارید. در یک کاسه متوسط، آرد، بیکینگ پودر، جوش شیرین، پودر کاکائو و نمک را با هم مخلوط کنید و کنار بگذارید.
2. فر را با دمای 350 درجه فارنهایت گرم کنید. در یک کاسه بزرگ، کره را با هم زن برقی حدود 30 ثانیه از درجه متوسط تا سریع هم بزنید. آرام آرام شکر را اضافه کنید و با سرعت کم هم بزنید تا کاملا با کره حل شود. کناره های ضرف را تمیز کنید و دو دقیقه دیگر هم بزنید.
تخم مرغ ها را دانه به دانه اضافه کنید و خوب هم بزنید. سپس وانیل را اضافه کنید. مرحله به مرحله و یک در میان مخلوط آرد و شیر را اضافه کنید و خوب هم بزنید تا مواد یکدست و نرم شوند. 20 ثانیه از سرعت متوسط تا زیاد آن را دوباره هم بزنید. مواد را داخل قالب آماده شده بریزید و سطح آن را صاف کنید.
3. کیک را به مدت 35 تا 40 دقیقه برای قالبی به عمق 20 سانتی متر، 35 دقیقه برای قالبی به عمق 23 سانتی متر و 45 تا 50 دقیقه برای قالبی به عمق 25 سانتی متر بپزید. یا می توانید برای اطمینان از پخت کیک یک قاشق چوبی وسط کیک فرو کنید و اگر خمیر به آن نچسبید، یعنی پخته است.
میتوانید برای تزیین کیک از سس شکلات هم استفاده کنید
البته من کیک رو دولایه درست کردم ولی شما میتونید به همین صورت یک لایه و ساده درست کنید
زن فقیری که خانواده کوچکی داشت، با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد.
مرد بی ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می داد، تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد.
آدرس او را به دست آورد و به منشی اش دستور داد مقدار زیادی مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد. ضمنا به او گفت: وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی این غذا را فرستاده، بگو کار شیطان است.
وقتی منشی به خانه زن رسید، زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و غذاها را به داخل خانه کوچکش برد.
منشی از او پرسید: نمی خواهی بدانی چه کسی غذا را فرستاده؟
زن جواب داد: نه، مهم نیست. وقتی خدا امر کند، حتی شیطان هم فرمان می برد.
🔆 کمبود ویتامین ها را چگونه تشخیص بدهیم؟
درد در انگشت ها, پشت ساق پا وکف پا (کلسیم, پتاسیم, منیزیم)
شکاف درگوشه لب ها (گروه ویتامین B)
احساس خستگی (B2)
خواب رفتن وکرخی دست وپا (B6 و B12
جوش هاbی قرمز در بازوها وگونه ها (A وD)
افسردگی (D)
ریزش موی شدید (B)
اختلالات دید شبانه (A)
بی اشتهایی (B)
حالت تهوع, یبوست ونفخ (B12)
خونریزی لثه وزخم هایی که دیر خوب میشن (C)
سردرد و سر گیجه (B3)
اسهال (B9
بی خوابی (B5)
خشکی پوست (A وB)
حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید ...که دخترش را به چه کسی بدهد مناسب او باشد ..
در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از او خواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد ...
از قضا آن شب دزدی قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد...پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید ...در را بسته یافت و از دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد ..
هنگامی که به دنبال اشیاء بدرد بخورش می گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در راشنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد ..
سربازان داخل شدند و اورا در حال نماز دیدند ،
وزیر گفت : سبحان الله ! چه شوقی دارد این جوان برای نماز....
و دزد از شدت ترس هرنماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع می کرد ..
تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند ،
و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم برد .
و حاکم که تعریف دعا ها ونمازها ی جوان را از وزیر شنید ، به او گفت : تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و می خواستم دامادم باشد ، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود ...
جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت: خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی، فقط با نماز شبی که ازترس آن را خواندم ! اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود چه به من می دادی و هدیه ات چه بود اگر از ایمان و اخلاص می خواندم !